گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
دانشنامه امام حسین
جلد دهم
1 / 7بَشیر بن حَذلَم


(1)الملهوف:بشیر بن حَذلَم ، گزارش کرده است که : چون به مدینه نزدیک شدیم، امام زین العابدین علیه السلام ، اُتراق کرد و خیمه بر افراشت و زنان را پیاده نمود و فرمود: «بشیر! خداوند ، پدرت را رحمت کند که شاعر[ی توانا ]بود . آیا تو نیز در این کار (سُرودن شعر) توانایی؟» . گفتم: ای فرزند پیامبر خدا! آری ، من نیز شاعرم. فرمود: «پس وارد مدینه شو و خبر شهادت ابا عبد اللّه الحسین علیه السلام را فریاد کن» . من سوار اسبم شدم و با شتاب ، وارد مدینه شدم. وقتی به مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله رسیدم، صدای خود را به گریه ، بلند کردم و چنین سرودم : ای مردم یثرب! دیگر جای ماندن شما در این شهر نیست.حسین علیه السلام کشته شد . پس ، از دیده ، سرشک ببارید! تنَش ، در کربلا ، به خون آغشته استو سرش ، بر فراز نیزه ، گردانده می شود. آن گاه گفتم: [بشتابید!] این ، علی بن الحسین (زین العابدین) علیه السلام است که با عمّه ها و خواهرانش ، در کنارتان اُتراق کرده است و در آستانه شهرتان اند. من نیز پیکِ اویم تا وضعیت او را برای شما بازگو کنم. در مدینه ، پرده نشین و بانوی حجابداری نمانْد ، مگر آن که از پرده در آمد، آشفته موی، خراشیده روی، بر [سر و] صورتْ زنان، فریادکنان و واویلا گویان. هیچ روزی مانند آن روز ، زن و مردِ گریه کُن ندیده ام، و پس از رحلت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ، روزی تلخ تر از آن روز ، بر مسلمانان نگذشت. نیز کنیزی را دیدم که این گونه بر حسین علیه السلام ، ناله می کرد و می سرود : پیکی ، خبر مرگ سَرورم [حسین علیه السلام ] را اعلان کرد و [دل را] به درد آورد.پیکِ مرگ ، با این خبر ، مرا بیمار [و دردمند] ساخت . ای دیدگانم! سرشک ببخشید و فرو ریزیدو پس از اشک هایتان ، باز هم با هم اشک بریزید بر کسی که عرش پروردگارِ شکوهمند را دهشت زده کرده و لرزانده است چنان که چهره دین و رادمردی، نازیبا شده است ؛ بر [مصیبت] فرزند پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و فرزندِ وصیّ او [علی علیه السلام ]هر چند جایگاهش ، دور و دستْ نایافتنی است. سپس گفت: ای خبر آورنده مرگ ! ماتمِ ما را با خبر شهادت ابا عبد اللّه علیه السلام ، تازه کردی و زخم هایی را که در جانمان خشکیده بودند ، دوباره خراشیدی. رحمت خدا بر تو باد! تو کیستی؟ گفتم: من بشیر بن حَذلَم هستم. مولایم علی بن الحسین علیه السلام که در فلان جا [در اطراف مدینه] ، با زنان و خانواده امام حسین علیه السلام اُتراق کرده ، مرا فرستاده است .



1- .وی از یاران امام زین االعابدین علیه السلام بوده و ظاهرا هنگامی که ایشان و خانواده اش، به سوی مدینه می رفتند، همراهشان بوده است. علّت همراهی اش نیز معلوم نیست.



1 / 8خالِدُ بنُ غُفرانَ (1)تاریخ دمشق عن أبی عبد اللّه الحافظ (2) :سَمِعتُ أبَا الحُسَینِ عَلِیَّ بنَ مُحَمَدٍ الأَدیبَ یَذکُرُ بِإِسنادٍ لَهُ أنَّ رَأسَ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ علیه السلام لَمّا صُلِبَ بِالشّامِ ، أخفی خالِدُ بنُ غُفرانَ وهُوَ مِن أفاضِلِ التّابِعینَ شَخصَهُ عَن أصحابِهِ ، فَطَلَبوهُ شَهرا حَتّی وَجَدوهُ ، فَسَأَلوهُ عَن عُزلَتِهِ ، فَقالَ : أما تَرونَ ما نَزَلَ بِنا! ثُمَّ أنشَأَ یَقولُ . وأَخبَرَنا أبو عَبدِ اللّهِ الفَراوِیُّ ، أخبَرَنا أبو عُثمانَ الصابونِیُّ ، قالَ : أنشَدَنِی الحاکِمُ أبو عَبدِ اللّهِ الحافِظُ فی مَجلِسِ الاُستاذِ أبی مَنصورٍ الحَشاذِیِّ عَلی حُجزَتِهِ فی قَتلِ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ علیه السلام : جاؤوا بِرَأسِکَ یَابنَ بِنتِ مُحَمَّدٍمُتَزَمِّلاً بِدِمائِهِ تَزمیلا وکَأَنَّما بِکَ یَابنَ بِنتِ مُحَمَّدٍقَتَلوا جِهارا عامِدینَ رَسولا قَتَلوکَ عَطشانا ولَم یَتَرَقَّبوافی قَتلِکَ التَّنزیلَ وَالتَّأویلا وَیُکَبِّرونَ بِأَن قُتِلتَ وَإِنَّماقَتَلوا بِکَ التَّکبیرَ وَالتَّهلیلا (3)



1- .لا تتوفر هناک معلومات عن خالد بن غفران، والظاهر أنّ هذا الشخص هو خالد بن معدان بن أبی کرب الکلاعی الحمصی أبو عبد اللّه تابعی، ومات سنه أربع ومئه. أصله من الیمن، وإقامته فی حمص بالشام، وکان یتولی شرطه یزید بن معاویه (راجع : تاریخ دمشق: ج 16 ص 189و تهذیب الکمال: ج 8 ص 167، مشاهر علماء الأمصار لابن حبّان: 183، الأعلام للزرکلی : ج 2 ص 299).
2- .المراد هو الحاکم النیسابوری صاحب کتاب «المستدرک علی الصحیحین».
3- .تاریخ دمشق: ج 16 ص 180، تهذیب الکمال: ج 6 ص 448، البدایه والنهایه: ج 6 ص 233 ؛ الملهوف : ص 211 وفیه «بعض التابعین قال ...» من دون إسنادٍ إلی شاعر ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 117 وفیه «خالد بن معدان» ، بحار الأنوار : ج 45 ص 244.


1 / 8خالد بن غُفران

(1)تاریخ دمشق:از ابو عبد اللّه حافظ، نقل شده است که: شنیدم ابو الحسین علی بن محمّد ادیب ، با اسنادِ رواییِ خود، نقل می کند که : وقتی سرِ حسین بن علی علیه السلام ، در شام بر فراز نیزه قرار گرفت، خالد بن غُفران که از تابعیان نامدار است ، خود را از چشم دوستانش ، پنهان ساخت. از این رو، یک ماه در پیِ او گشتند تا آن که سرانجام ، او را یافتند. از دلیل عُزلتش پرسیدند . گفت: مگر نمی بینید که چه بلایی بر سرمان آمده است؟! آن گاه ، شعر خود را خواند. نیز ابو عبد اللّه فَراوی ، به نقل از ابو عثمانِ صابونی ، گزارش کرده که : روزی حاکم ابو عبد اللّه حافظ در مجلسِ استاد ابو منصور حَشاذی، در باره خودداری اش از همکاری در کشتن حسین بن علی علیه السلام [و هشدار دادن هایش از حضور در این جنایت] ، چنین سرود: ای پسر دختر محمّد! سرت را آوردنددر حالی که سخت در خون خود، تپیده بود و [کشتن تو] ای پسر دختر محمّد چنان بود که گوییآشکارا و از سرِ عمد ، پیامبری را کشته اند. تو را تشنه لب ، کشتند و در کشتن توهرگز از قرآن [و خداوند] ، باکی نداشتند. و بر این که تو کشته شده ای، تکبیر سر می دهندحال آن که با کشتن تو ، تکبیر (اللّه أکبر) و تهلیل (لا إله إلّا اللّه ) را کشته اند.


1- .اطّلاعات چندانی از خالد بن غُفران، در دست نیست و ظاهرا همان ابو عبد اللّه خالد بن معدان بن ابی کربِ کلاعی حِمْصی است که به سال 104 ق، در گذشت. اصلش از یمن بوده و در حِمْص شام، زندگی می کرده و فرمانده شهربانی (پلیس) یزید بن معاویه بوده است.


1 / 9الرَّبابُ بِنتُ امرِئِ القَیسِ (1)الأغانی :رَثَت الرَّبابُ بنتُ امرئِ القَیسِ اُمُّ سُکَینَهَ بِنتِ الحُسَینِ علیه السلام زَوجَها الحُسَینَ علیه السلام حینَ قُتِلَ ، فَقالَت : إنَّ الَّذی کانَ نوراً یُستَضاءُ بِهِبِکَربَلاءَ قَتیلٌ غَیرُ مَدفونِ سِبطُ النَّبِیِّ جَزاکَ اللّهُ صالِحَهًعَنّا وَجُنِّبتَ خُسرانَ المَوازینِ قَد کُنتَ لی جَبَلاً صَعباً ألوذُ بِهِوکُنتَ تَصحَبُنا (2) بِالرَّحمِ وَالدّینِ مَن لِلیَتامی ومَن لِلسّائِلینَ ومَنیُغنی ویَأوی إلَیهِ کُلُّ مِسکینِ وَاللّهِ لا أبتَغی صِهراً بِصِهرِکُمُحَتّی اُغیَّبَ بَینَ الرَّملِ وَالطّینِ (3)

تذکره الخواصّ :قِیلَ : إنَّ الرَّبابَ بِنتَ امرِئِ القَیسِ زَوجَ الحُسَینِ علیه السلام أخَذَتِ الرَّأسَ ووَضَعَتهُ فی حِجرِها وقَبَّلَتهُ ، وقالت : وا حُسَینا فَلا نَسیتُ حُسَیناأقصَدَتهُ أسِنَّهُ الأَعداءِ غادَروهُ بِکَربلاءَ صَریعاًلا سَقَی اللّهُ جانِبَی کَربَلاءِ (4)

.

1- .راجع : ج 1 ص 282 (القسم الأوّل / الفصل الخامس / الرباب) .
2- .فی المصدر : «تحبُّنا» ، والصواب ما أثبتناه کما فی المصادر الاُخری .
3- .الأغانی : ج 16 ص 149 ، الجوهره : ص 47 نحوه ؛ أعیان الشیعه : ج 6 ص 449 .
4- .تذکره الخواص : ص 260، معجم البلدان : ج 4 ص 445 وفیه «عن زوجته عاتکه بنت زید بن عمرو بن نفیل قالت ...» ؛ أعیان الشیعه: ج 1 ص 622.


1 / 9رَباب ، دختر اِمرِؤ القَیس

(1)الأغانی:رَباب دختر امرؤ القیس و مادر سَکینه دختر حسین علیه السلام ، بر شهادت همسرش حسین علیه السلام ، آن گاه که شهید شد ، مرثیه سرود و گفت: آن کسی که نوری بود و از آن پرتو می گرفتنددر کربلا کشته شد ، بی آن که به خاکش بسپارند . ای نواده پیامبر صلی الله علیه و آله که خداوند از سوی ما جزایِ نیکت دهدو تو را از خُسرانِ میزان ها[ی اعمال ]برَهاند ! برای من ، کوهی سترگ بودی که بِدان ، پناه می جُستمو با ما ، هماره بر پایه مِهرورزی و دین، همنشینی می کردی. از این پس ، چه کسی یتیمان را در یابد؟ نیازمندان را چه کسی در یابد؟و چه کسی مایه بی نیازی شود و هر تهی دستی بدو روی آورد؟ به خدا سوگند، [پس] از شما، شُویی نخواهم گرفتتا آن که میان ماسه و گِل ، دفن شوم.

تذکره الخواصّ :گفته اند که رَباب، دختر امرؤ القیس و همسر حسین علیه السلام ، سرِ ایشان را به دامان گرفت و بوسید و چنین سرود: (2) وای از مصیبت حسین! حسین را از یاد نمی برمکه تیغ های دشمنان ، او را هدف گرفتند . او را در کربلا ، بر زمین افکنده ، رها کردند.خداوند ، دو سویِ کربلا را هرگز سیراب مگردانَد!


1- .ر. ک: ج 1 ص 283 (بخش یکم / فصل پنجم / رباب) .
2- .در معجم البلدان آمده «از همسر حسین علیه السلام ، عاتکه ، دختر عمرو بن نفیل ، نقل است که چنین سرود».


1 / 10رَجُلٌ مِن عَبدِ القَیسِمثیر الأحزان :حَدَّثَ أبُو العَبَّاسِ الحِمیَرِیُّ ، قالَ : رَجُلٌ مِن عَبدِ القَیسِ قُتِلَ أخوهُ مَعَ الحُسَینِ علیه السلام فَقالَ : یا فَروُ قومی فَاندُبیخَیرَ البَرِیَّهِ فِی القُبورِ وَابکِی الشَّهیدَ بِعَبرَهٍمِن فَیضِ دَمعٍ ذی دُرورِ ذاکَ الحُسَینَ مَعَ التَّفَجُّعِ وَالتَّأَوُّهِ وَالزَّفیرِ قَتَلُوا الحَرامَ مِنَ الأَئِمَّهِ فِی الحَرامِ مِنَ الشُّهورِ (1)

1 / 11سُلَیمانُ بنُ قَتَّهَ 2مثیر الأحزان عن ابن عائشه :مَرَّ سُلَیمانُ بنُ قَتَّهَ العَدَوِیُّ ومَولی بَنی تَمیمٍ بِکَربَلاءَ بَعدَ قَتلِ الحُسَینِ علیه السلام بِثَلاثٍ ، فَنَظَرَ إلی مَصارِعِهِم فَاتَّکَأَ عَلی فَرَسٍ لَهُ عَرَبِیَّهٍ وأَنشَأَ : مَرَرتُ عَلی أبیاتِ آلِ مُحَمَّدٍفَلَم أرَها أمثالَها یَومَ حُلَّتِ ألَم تَرَ أنَّ الشَّمسَ أضحَت مَریضَهًلِفَقدِ حُسَینٍ وَالبِلادَ اقشَعَرَّتِ وکانوا رَجاءً ثُمَّ أضحَوا رَزِیَّهًلَقَد عَظُمَت تِلکَ الرَّزایا وجَلَّتِ وتَسأَلُنا قَیسٌ فَنُعطی فَقیرَهاوتَقتُلُنا قَیسٌ إذَا النَّعلُ زَلَّتِ وعِندَ غَنیٍّ قَطرَهٌ مِن دِمائِناسَنَطلِبُهُم یَوما بِها حَیثُ حَلَّتِ فَلا یُبعِدِ اللّهُ الدِّیارَ وأَهلَهاوإِن أصبَحَت مِنهُم بِرَغمٍ تَخَلَّتِ فَإِنَّ قَتیلَ الطَّفِّ مِن آلِ هاشِمٍأذَلَّ رِقابَ المُسلِمینَ فَذَلَّتِ وقَد أعوَلَت تَبکی النِّساءُ لِفَقدِهِوأَنجُمُنا ناحَت عَلَیهِ وصَلَّتِ (2)


1- .مثیر الأحزان : ص 79 ، أدب الطفّ: ج 1 ص 123 وفیه «عن عامر بن یزید بن ثبیط العبدی فی رثاء أبیه یزید من شهداء کربلاء» وفیه سبعه أبیات.
2- .مثیر الأحزان : ص 110 وفی ذیله «وقیل : الأبیات لأبی الرمح الخزاعی» ، الملهوف : ص 233 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 117 وفیه «سلیمان بن قبه الهاشمی» ، بحار الأنوار : ج 45 ص 293 و ص 244 وفیه «سلیمان بن قته الهاشمی» ؛ مقاتل الطالبیّین : ص 121 .


1 / 10مردی از طایفه عبد القیس

مثیر الأحزان:ابو عبّاس حِمیَری ، گزارش کرده است که برادر شخصی از عبد القیس، در رکاب امام حسین علیه السلام شهید شد. وی ، چنین سرود : ای فَرْو! برخیز و ناله کنبرای بهترینِ مردم که در گور ، خفته است. و برای آن شهید ، چنان گریه کن کهاز انبوهیِ اشک، چشمانت ، هماره اشک افشان باشد. برای آن حسینِ شهیدبا آه و ناله و مویه دردناک، به گریه بنشین. امامی را کشتند که کشتنش حرام بوددر ماهی که [جنگ در آن،] حرام است. (1)

1 / 11سلیمان بن قَتّه

(2) مثیر الأحزان به نقل از ابن عایشه : سلیمان بن قَتّه عَدَوی ، وابسته بنی تمیم، سه سال پس از شهادت امام حسین علیه السلام ، به کربلا رفت و به مرقدهای مطهّر و قتلگاه شهیدان نگریست و به اسب اصیل عربی اش تکیه داد و چنین سرود : بر خانه های خاندان محمّد صلی الله علیه و آله ، گذر کردمامّا آنها را به سانِ روزهای آغازین ، ندیدم . آیا نمی بینی که خورشید ، از شهادت حسین علیه السلامبیمارگون شده است و شهرها ، به لرزه در آمده اند؟ آنها [مایه] امید بودند و به مصیبتی بزرگ ، مبتلا شدندحقّا که آن مصیبت ها ، بزرگ و سِتُرگ اند. خاندان قیس ، از ما کمک می خواهند و ما به تهی دستانشان ، عطا می کنیمو قیس ، ما را می کُشند ، هر گاه که نیامِ شمشیر بلغزد. و از غنی ، (3) قطره خونمان راروزی طلب خواهیم کرد، هر جا که باشد. خدا، آن دیار و مردمانش را پراکنده مگردانَد!هر چند که بر خلافِ میلشان ، تهی شده است. کشته طَف که از خاندان هاشم بودگردنِ مسلمانان را [به پایین،] کج کرد و خوار شدند. زنان ، در فقدانش مویه کردند و با گریه، نالیدندو ستارگانمان ، بر او گریستند و درود فرستادند. (4)


1- .در أدب الطفّ، چنین آمده است: «از عامر بن یزید بن ثبیطِ عبدی، در رثای پدرش یزید که از شهدای کربلابوده است» و هفت بیت نیز آورده است.
2- سلیمان بن قَتّه تیمی، هم پیمان بنی تیم بن مرّه مقری، در سال 126 هجری، دردمشق در گذشت. نام پدرش حبیب بن محارب است؛ ولی نسبت او به مادرش داده شده است. از جمله شعرهای او، ابیاتی هستند که در رثای امام حسین علیه السلام سروده و مردم، آنها را بسیار خوانده اند. از این رو، روایت های مختلف با کاهش و افزایش، از این ابیات، به دست رسیده است. برخی نیز این ابیات را به ابو رُمح خُزاعی نسبت می دهند. ظاهرا ابو رُمح و سلیمان بن قَتّه، هر دو، ابیاتی را با همین وزن و قافیه در رثای امام حسین علیه السلام سروده اند؛ ولی به مرور زمان، ابیات این دو سروده، در هم آمیخته شده است.
3- .غنی، تیره ای از قبیله قیس بوده است .
4- .در ادامه مثیر الأحزان آمده: و گفته شده است که این ابیات، از ابو الرمح خُزاعی است.


تاریخ دمشق :قال سُلَیمانُ بنُ قَتَّهَ (1) یَرثی لِلحُسینِ علیه السلام : وإِنَّ قَتیلَ الطَّفِّ مِن آلِ هاشِمٍأذَلَّ رِقاباً مِن قُرَیشٍ فَذَلَّتِ فَإِن تَبتَغوهُ عائِذَ البَیتِ تُصبِحواکَعادٍ تَعَمَّت عَن هُداها فَضَلَّتِ مَرَرتُ عَلی أبیاتِ آلِ مُحَمَّدٍفَلَم أرَ مِن أمثالِها حَیثُ حُلَّتِ وکانوا لَنا غُنما فَعادوا رَزِیَّهًلَقَد عَظُمَت تِلکَ الرَّزایا وجَلَّتِ فَلا یُبعِدِ اللّهُ الدِّیارَ وأَهلَهاوإِن أصبَحَت مِنهُم بِرَغمی تَخَلَّتِ إذَا افتَقَرَت قَیسٌ جَبَرنا فَقیرَهاوَتَقتُلُنا قَیسٌ إذَا النَّعلُ زَلَّتِ (2)



1- .فی المصدر «قبه» ، والظاهر أنه تصحیف .
2- .تاریخ دمشق : ج 14 ص 259 ، الطبقات الکبری (الطبقه الخامسه من الصحابه) : ج 1 ص 510 نحوه ، تهذیب الکمال : ج 6 ص 447 ، أنساب الأشراف : ج 3 ص 420 وفیه أربعه أبیات فقط ؛ الأمالی للشجری : ج 1 ص 161 ، الحدائق الوردیه : ج 1 ص 227 .


تاریخ دمشق:سلیمان بن قَتّه ، (1) در رثای حسین علیه السلام ، چنین سروده است : بی تردید ، آن کشته طَف که از خاندان هاشم بودگردن هایی از قریش را [به پایین،] کج کرد و خوار شدند. اگر انتظار دارید که پناهگاهتان شودمانند قوم عاد خواهید بود که پس از هدایت ، دوباره گم راه شدند . بر خانه های خاندان محمّد صلی الله علیه و آله ، گذر کردمامّا آنها را به سانِ روزهای آغازین ، ندیدم . برای ما [نعمت و] غنیمت بودندامّا به مصیبتی بزرگ ، مبتلا شدند . حقّا که آن مصیبت ها ، بزرگ و سترگ اند.خدا ، آن دیار و مردمانش را پراکنده مگردانَد! هر چند به خلاف میلِ من ، تهی شده اند.هر گاه قیسیان تهی دست شوند، فقیرانشان را دستگیری می کنیم و قیسیان، ما را می کُشند ، هر گاه نیام شمشیر بلغزد.


1- .در متن ، «قبّه» آمده ؛ ولی همان «قتّه» صحیح است و تصحیف صورت گرفته است .



1 / 12عَبدُ اللّهِ بنُ الزُّبَیرِ الأَسَدِیُّ (1)الإرشاد : فی مُسلِمِ بنِ عَقیلٍ وَهانِیِ?بنِ عُروَهَ یَقولُ عَبدُ اللّهِ بنُ الزُّبَیرِ الأَسَدِیُّ : فَإِن (2) کُنتِ لا تَدرینَ مَا المَوتُ فَانظُریإلی هانِئٍ فِی السّوقِ وَابنِ عَقیلِ إلی بَطَلٍ قَد هَشَّمَ السَّیفُ وَجهَهُوَآخَرَ یَهوی مِن طِمارِ قَتیلِ أصابَهُما أمرُ الأَمیرِ فَأَصبَحاأحادیثَ مَن یَسری بِکُلِّ سَبیلِ تَرَی جَسَدا قَد غَیَّرَ المَوتُ وَجهَهُونَضحَ دَمٍ قَد سالَ کُلَّ مَسیلِ فَتیً هُوَ أحیا مِن فَتاهٍ حَیِیَّهٍوأَقطَعُ مِن ذی شَفرَتَینِ صَقیلِ أیَرکَبُ أسماءُ الهَمالیجَ (3) آمِناوقَد طَلَبَتهُ مَذحِجٌ بِذُحولِ تَطیفُ حَوالَیهِ مُرادٌ وکُلُّهُمُعَلی رِقبَهٍ مِن سائِلٍ ومَسولِ فَإِن أنتُمُ لَم تَثأَروا بِأَخیکُمُفَکونوا بَغایا اُرضِیَت بِقَلیلِ (4)

.

1- .أبو سعد عبد اللّه بن الزبیر بن الأشلیم (الأسلم) الأسدی، شاعر معروف من أهل الکوفه، کان من شعراء الدوله الاُمویه، قدم دمشق وامتدح معاویه وابنه یزید وابن ابنه، ومن المتعصّبین لهم . کوفیّ المنشأ والمنزل. کان هجّاءً، یخاف الناس شرّه. مات فی خلافه عبد الملک بن مروان حوالی سنه 75 ه ، وجمع یحیی الجبوری ما وجد من شعره فی دیوان ببغداد (راجع: إکمال الکمال: ج 1 ص 190 وتاریخ دمشق: ج 28 ص 258 والأعلام: ج 4 ص 87).
2- .فی المصدر : «إن» ، ولا یستقیم الوزن إلّا بما أثبتناه ، لأنّ الأبیات من البحر الطویل .
3- .الهملاج من البراذین : واحد الهمالیج ، فارسیٌّ معرّب (الصحاح : ج 1 ص 351 «هملج») . والمراد من أسماء هو أسماء ابن خارجه ، لأنّه هو الذی أقنع هانئا بالذهاب إلی عبید اللّه وأعطاه الأمان .
4- .الإرشاد : ج2 ص64 وراجع: هذه الموسوعه : ج 4 ص 346 (القسم السابع / الفصل الرابع / شهاده هانی بن عروه).



1 / 12عبد اللّه بن زبیر اسدی

(1)الإرشاد:عبد اللّه بن زبیر اسدی ، در باره هانی بن عُروه و مسلم بن عقیل ، چنین سروده است: اگر نمی دانی که مُردن چیستبه هانی در بازار و مُسلم ، بنگر ؛ به رادمردی که شمشیر ، چهره اش را از هم دریدهو دیگری که از فراز بلندی ، [پرتاب و] کشته شده است . گرفتارِ فرمان فرمان روا شدندو به داستان هایی برای هر راه گذری تبدیل گشتند پیکری را می بینی که مرگ ، چهره اش را دگرگون ساختهو خونی که به هر نشیبی ، جاری شده است . رادمردی است که حیایش از دختری جوان ، افزون تر استو [شمشیرش] از شمشیر دودَمْ آب داده ، بُرّان تر. آیا اسماء [بن خارجه] ، در نهایت ایمنی ، یا با چارپا رفت و آمد می کندحال آن که [قبیله] مَذحِج ، کینه توزانه در پیِ اویند؟ [قبیله] مراد ، همگی ، گرداگردش می چرخند و همگی شاندر پیِ او هستند ؛ چه پرسشگر ، چه فرمانده و چه فرمان پذیر . اگر شما ، در پیِ خونخواهی برادرتان نباشیددر آن صورت ، بازماندگانی هستید که به اندک ، راضی می شوید .



1- .ابو سعد عبد اللّه بن زبیر بن اَشیم (/اسلم) اسدی، از شاعران نامدار کوفه و از شمارشاعران دربار اموی به شمار می رود. زادگاه و زیستگاه او کوفه بود؛ ولی به شام رفت و معاویه و یزید و فرزند یزید را ستود و به آنان تعصّب می ورزید . وی از هجوسرایانی به شمار می رود که مردم، همواره از زبانش می هراسیدند. او در زمان خلافت عبد الملک بن مروان، حدود سال 75 ق، در گذشت. یحیی جُبوری، اشعار او را در دیوانی مستقل، گرد آورده و در بغداد، منتشر کرده است.



1 / 13عُبَیدُ اللّهِ بنُ الحُرِّ الجُعفِیُّ (1)تاریخ دمشق :عُبَیدُ اللّهِ بنُ الحُرِّ بنِ عُروَهَ : أحَدُ شُعَراءِ الکوفَهِ وفُتّاکِها ، دَعاهُ الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ علیه السلام إلی نَصرِهِ فَأَبی عَلَیهِ ، ثُمَّ نَدِمَ . ومِن قَولِهِ : تَبیتُ السُّکاری مِن اُمیَّهَ نُوَّماوبِالطَّفِّ قَتلی ما یَنامُ حَمیمُها وما ضَیَّعَ (2) الإِسلامَ إلّا قَبیلَهٌتَأَمَّرَ نَوکاها ودامَ نَعیمُها وأَضحَت قَناهُ الدّینِ فی کَفِّ ظالِمٍإذَا اعوَجَّ مِنها جانِبٌ لا یُقیمُها فَأَقسَمتُ لا تَنفَکُّ عَینی حَزینَهًوعَینِیَ تَبکی لا یَخِفُّ سُجومُها حَیاتِیَ أو تَلقی اُمَیَّهُ جِزیَهًیَذِلُّ بِها حَتّی المَماتِ عَمیمُها (3)


1- .راجع: ج 5 ص 268 (القسم السابع / الفصل السابع / استنصاره من عبید اللّه بن الحُرّ).
2- .فی المصدر «بنیع» ، والتصویب من بحار الأنوار . وفی معجم البلدان ورد الصّدر بهذا الشکل : «وما أفسد الإسلام إلّا عصابه» .
3- .تاریخ دمشق : ج 37 ص 421 ، الطبقات الکبری (الطبقه الخامسه من الصحابه) : ج 1 ص 518، معجم البلدان: ج 4 ص 36 وفیهما الأبیات الثلاثه الاُولی؛ ذوب النضار : ص 84 ، بحار الأنوار : ج 45 ص 359 .


1 / 13عُبَید اللّه بن حُرّ جُعْفی

(1)تاریخ دمشق :عبید اللّه بن حُرّ بن عُروه ، یکی از شعرای کوفه و جنگاوران آن بود . حسین علیه السلام ، وی را به یاری خود ، دعوت نمود؛ امّا او خودداری کرد و سپس ، از این کار ، سختْ پشیمان شد. از سروده های اوست : مستان [بنی] امیّه ، سرخوش ، شب را به صبح می رسانندو در طف ، گشتگانی افتاده اند که شیفتگانشان ، هرگز نمی خوابند. هیچ کس ، اسلام را تباه نکرد ، جز قبیله ای کهاحمقانشان ، به فرمان روایی رسیدند و آسایششان ، تداوم یافت . و نیزه دین ، در دست ستمگری قرار گرفت کههر گاه یک سوی آن کج شود، آن را راست نمی سازد. سوگند یاد کرده ام که دیده ام ، از اندوه ، جدا نشودو سختْ بگِرید و هرگز ، اشک هایش کاهش نیابد در طول زندگی ام ، یا آن که [بنی] امیّه به جزا برسند و با آنهمگی شان ، تا دَم مرگ ، خوار شوند.


1- .ر. ک: ج 5 ص 269 (بخش هفتم / فصل هفتم / یاری خواستن از عبید اللّه بن حُر) .


تاریخ الطبری :ثُمَّ خَرَجَ [عُبَیدُ اللّهِ بنُ الحُرِّ بَعدَ شَهادَهِ الحسین علیه السلام ] حَتّی أتی کَربَلاءَ ، فَنَظَرَ إلی مَصارِعِ القَومِ ، فَاستَغفَرَ لَهُم هُوَ وأَصحابُهُ ، ثُمَّ مَضی حَتّی نَزَلَ المَدائِنَ ، وقالَ فی ذلِکَ : یَقولُ أمیرٌ غادِرٌ حَقَّ غادِرٍ (1)ألا کُنتَ قاتَلتَ الشَّهیدَ ابنَ فاطِمَه فَیا نَدَمی ألّا أکونَ نَصَرتُهُألا کُلُّ نَفسٍ لا تُسَدَّدُ نادِمَه وإِنِّی لِأَنِّی لَم أکُن مِن حُماتِهِلَذو حَسرَهٍ ما أن تُفارِقَ لازِمَه سَقَی اللّهُ أرواحَ الَّذینَ تَأَزَّرواعَلی نَصرِهِ سُقیا مِنَ الغَیثِ دائِمَه وَقَفتُ عَلی أجداثِهِم ومَجالِهِمفَکادَ الحَشا یَنفَضُّ وَالعینُ ساجِمَه لَعَمری لَقَد کانوا مَصالیتَ (2) فِی الوَغیسِراعا إلَی الهَیجا حُماهً خَضارِمَه (3) تَآسَوا عَلی نصرِ ابنِ بِنتِ نَبِیِّهِمبِأَسیافِهِم آسادَ غیلٍ (4) ضَراغِمَه فَإِن یُقتَلوا فَکُلُّ نَفسٍ تَقِیَّهٍعَلَی الأرضِ قَد أضَحت لِذلِکَ واجِمَه وما أن رَأَی الرَّاؤونَ أفضَلَ مِنهُمُلَدَی المَوتِ ساداتٍ وزُهرا قُماقِمَه (5) أتَقتُلُهُم ظُلما وتَرجو وِدادَنافَدَع خِطَّهً لَیسَت لَنا بِمُلائِمَه لَعَمری لَقَد راغَمتُمونا بِقَتلِهِمفَکَم ناقِمٍ مِنّا عَلَیکُم وناقِمَه أهُمُّ مِرارا أن أسیرَ بِجَحفَلٍإلی فِئَهٍ زَاغَت عَنِ الحَقِّ ظالِمَه فَکُفّوا وإِلّا ذُدتُکُم فی کَتائِبٍأشَدُّ عَلَیکُم مِن زُحوفِ الدَّیالِمَه (6)


1- .فی تاریخ دمشق : ج 37 ص 421 «یقول أمیر ظالم حقّ ظالم...» .
2- .رجل أصلتیّ : سریع متشمّر ، وهو من مصالیت الرجال (تاج العروس : ج 3 ص 84 «صلت») .
3- .الخِضْرِم : الجَواد الکثیر العطیّه (لسان العرب : ج 12 ص 184 «خضرم») .
4- .الغِیل بالکسر : شجر ملتفّ یستتر فیه کالأجمه (النهایه : ج 3 ص 403 «غیل») .
5- .القُماقِمُ من الرجال : السیّد الکثیر الخیر الواسع الفضل (لسان العرب : ج 12 ص 494 «قمم») .
6- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 470، الطبقات الکبری (الطبقه الخامسه من الصحابه) : ج 1 ص 514 نحوه ، البدایه والنهایه : ج 8 ص 210 .


تاریخ الطبری:آن گاه [عبید اللّه بن حُر، پس از شهادت حسین علیه السلام ، از کوفه ]خارج شد تا به کربلا رسید . به قتلگاه شهیدان، نگاهی انداخت و سپس او و یارانش ، برای آنها به آمرزش خواهی پرداختند . آن گاه ، رفت تا به مدائن رسید و چنین سرود : فرمان روایی که حقیقتا خائن است ، می گوید:چرا در کنار فرزند شهید فاطمه نجنگیدی؟ آه! از این که یاری اش نکردم، چه پشیمانی ای دارم!و بی تردید ، هیچ جانی ، پشیمانی را نمی تواند درمان کند. و من به جان خودم سوگند ، چون از حامیانش نبوده امدر حسرتم ؛ حسرتی که از من جدا نمی شود . خدا ، کسانی را که کمر [همّت] بستند و به یاری اش شتافتندسیراب سازد ؛ سیراب ساختنی از ابر رحمتِ مُستدامش! بر فراز مرقدها و آوردگاه آنها ایستادمو نزدیک بود که دل و روده ام از خشم ، و چشم اشکبارم ، از هم بَدَرند . به جان خودم سوگند که آنان در رزم ، شتابان و در هماوردخواهی ،سریع بودند ، و نیز پاسدارِ بسیارْ بخشنده بودند . در یاریِ فرزند دختر پیامبرشان ، همدل شدندبا شمشیرهایشان ؛ چرا که آنان ، شیران بیشه جنگلِ در هم تنیده بودند. پس هنگامی که [کسانی مانند آنان] کشته می شوند، هر جان پارساییبر روی زمین ، اندوهگین و بهت زده می گردد. هرگز بینندگان ، بهتر از آنها را ندیده اند؛سَرورانی که تا دَم مرگ ، دست و دلبازند . آیا با ستمگری، آنها را می کُشی و انتظارِ مهربانیِ ما را داری؟نقشه ات را فرو گذار که ما با آن ، همدل نخواهیم شد. به جانم سوگند ، با کشتن آنها ، با ما دشمنی کرده اید.پس چه بسیارند زنان و مردانی از ما که در صددِ خونخواهی اند. بارها تصمیم گرفته ام که با سپاهی قدرتمندبه سوی گروهی بروم که از حق ، منحرف شده و ستم پیشه اند. پس ، دست بردارید ، و گر نه ، با دسته هایی جنگی ، شما را خواهم راند؛دسته هایی که از پیشروی دیلمیان ، بر شما سهمگین تر خواهند بود.



الطبقات الکبری (الطبقه الخامسه من الصحابه) :وقالَ عُبَیدُ اللّهِ بنُ الحُرِّ أیضا : فَیا لَکِ حَسرَهً ما دُمتُ حَیّاتَرَدَّدُ بَینَ حَلقِیَ وَالتَّراقی (1) حُسَینا حینَ یَطلُبُ بَذلَ نَصریعَلی أهلِ العَداوَهِ وَالشِّقاقِ ولَو أنِّی اُواسیهِ بِنَفسیلِنِلتُ کَرامَهً یَومَ التَّلاقی مَعَ ابنِ المُصطَفی نَفسی فِداهُفَوَلّی ثُمَّ وَدَّعَ بِالفِراقِ غَداهَ یَقولُ لی بِالقَصرِ قَولاًأتَترُکُنا وتُزمِعُ بِانطِلاقِ ؟ فَلَو فَلَقَ التَّلَهُّفُ قَلبَ حَیٍّلَهَمَّ الیَومَ قَلبِیَ بِانفِلاقِ فَقَد فازَ الاُولی نَصَروا حُسَیناوخابَ الآخَرونَ اُولُو النِّفاقِ (2)

راجع: ج 5 ص 268 (القسم السابع / الفصل السابع / استنصاره من عبید اللّه بن الحرّ) .

.

1- .التَّراقی : جمع تَرقُوه ؛ وهی العظم الذی بین ثغره النَّحر والعاتق (النهایه : ج 1 ص 187«ترق») .
2- .الطبقات الکبری (الطبقه الخامسه من الصحابه) : ج 1 ص 515 ، الأخبار الطوال : ص 262 وفیه أربعه أبیات فقط ، الفتوح : ج 5 ص 74 ، مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 1 ص 228 .


الطبقات الکبری (الطبقه الخامسه من الصحابه) :نیز عبید اللّه بن حُر ، سروده است : آه! چه حسرتی، که تا زنده اممیان گلو و سینه من است؛ حسرت آن دَم که حسین علیه السلام از من خواستعلیه اهلِ عداوت و دورویی ، به یاری اش برخیزم! اگر با فدا کردنِ جانم ، به یاری اش می شتافتمدر آن صورت ، کرامت در روز دیدار (قیامت) را به دست می آوردم به همراه پورِ مصطفی که جانم فدایش باد .او باز گشت و وداعِ فراق کرد. بامدادان ، با اختصار به من گفت :رهایمان می کنی و شتابان می روی؟! اگر حسرت [و افسوس] ، قلب جانداری را می شکافتامروز ، قلبم هوای شکافته شدن دارد آنها که به یاری حسین علیه السلام شتافته اند ، رستگارندو دیگران که دارای نفاق اند ، ناامیدند.

ر. ک : ج 5 ص 269 (بخش هفتم / فصل هفتم / یاری خواستن از عبید اللّه بن حُر) .


1 / 14عُبَیدَهُ بنُ عَمروٍ الکِندِیُّ (1)الطبقات الکبری (الطبقه الخامسه من الصحابه) :قالَ عُبَیدَهُ بنُ عَمروٍ الکِندِیُّ یَرثِی الحُسینَ بنَ عَلِیٍّ علیه السلام ووَلَدَهُ ، ویَذکُرُ قَتلَهُم وقَتَلَتَهُم : صَحَا القَلبُ بَعدَ الشَّیبِ عَن اُمِّ عامِرٍوأَذهَلَهُ عَنها صُروفُ الدَّوائِرِ ومَقتَلُ خَیرِ الآدَمِیّینَ والِداوجَدّا إذا عُدَّت مَساعی المَعاشِرِ دَعاهُ الرِّجالُ الحائِرونَ لِنَصرِهِفَکُلّاً رَأَیناهُ لَهُ غَیرَ ناصِرِ وَجَدناهُمُ مِن بَینِ ناکِثِ بَیعَهٍوساعٍ بِهِ عِندَ الإِمامِ وغادِرِ ورامٍ لَهُ لَمّا رَآهُ وطاعِنٍومُسلٍ عَلَیهِ المُصلِتینَ وناحِرِ فَیا عَینُ أدرِی الدَّمعَ مِنکِ وَأَسبِلیعَلی خَیرِ بادٍ فِی الأَنامِ وحاضِرِ عَلَی ابنِ عَلِیٍّ وَابنِ بِنتِ مُحَمَّدٍنَبِیِّ الهُدی وابنِ الوَصِیِّ المُهاجِرِ تَداعَت عَلَیهِ مِن تَمیمٍ عِصابَهٌواُسرَهُ سَوءٍ مِن کِلابِ بنِ عامِرِ وَمِن حَیِّ وَهبیلٍ تَداعَت عِصابَهٌعَلَیهِ واُخری أردَفَت مِن یَحابِرِ وخَمسونَ شَیخا مِن أبانِ بنِ دارِمٍتَداعَوا عَلَیهِ کَاللُّیوثِ الخَواطِرِ ومِن کُلِّ حَیٍّ قَد تَداعی لِقتَلِهِذَوُو النَّکثِ وَالإِفراطِ أهلُ التَّفاخُرِ شَفَی اللّهُ نَفسی مِن سِنانٍ ومالِکٍومِن صاحِبِ الفُتیا لَقیطِ بنِ یاسِرِ ومِن مُرَّهَ العَبدیِّ وَابنِ مُساحِقٍومِن فارِسِ الشَّقراءِ کَعبِ بنِ جابِرِ ومِن أورَقِ الصَّیداءِ وَابنِ مُوَزَّعٍومِن بُجر تَیمِ اللَاتِ وَالمَرءِ عامِرِ ومِن نَفَرٍ مِن حَضرَمَوتَ وتَغلِبٍومِن مانِعیهِ الماءَ فی شَهرِ ناجِرِ وخَولِیِّ لا یَقتُلکَ رَبِّی وهانِئٍوثَعلَبَهَ المَستوهِ (2) وَابنِ تُباحِرِ ولا سَلَّمَ اللّهُ ابنَ أبجَرَ ما دَعَتحَمامَهُ أیکٍ فی غُصونٍ نَواضِرِ ومِن ذلِکَ الفَدمُ (3) الأَبانِیُّ وَالَّذیرَماهُ بِسَهمٍ ضَیعَهً والمُهاجِرِ (4) ولاَ ابنِ رُقادٍ لا نَجا مِن حَذارِهِولاَ ابنِ یَزیدٍ مِن حَذارِ المُحاذِرِ ومِن رُؤوسِ ضُلَالِ العِراقِ وغَیرِهِمتَمیمٌ ومِن ذاکَ اللَّعینُ ابنُ زاجِرِ ولَا الحَنظَلِیّینَ الَّذینَ تَتابَعَتنِبالُهُمُ فی وَجهِهِ وَالخَواصِرِ ولَا نَفَرٍ مِن آلِ سَعدِ بنِ مِذحِجٍولاَ الأَبرَصِ الجِلفِ اللَّئیمِ العَناصِرِ ولَا عُصبَهٍ مِن طَیِّیً?أحدَقَت بِهِولا نَفَرٍ مِنّا شِرارِ السَّرائِرِ ولَا الخَثعَمِیّینَ الَّذینَ تَنازَلواعَلَیهِ ولا مَن زارَهُ بِالمَناشِرِ ولا شَبِثٍ لا سَلَّمَ اللّهُ نَفسَهُولاقَی ابنُ سَعدٍ حَدَّ أبیَضَ باتِرِ (5)



1- .عبیده بن عمرو البدائی الکندی، أحد بنی بد ابن الحارث، کان من أشجع الناس وأشعرهم، وأشدّهم تشیّعا وحبّا لعلیّ علیه السلام . کان من الرواه فی قضایا المختار، ومن جیوشه (راجع : تاریخ الطبری: ج 5 ص 285 و 578).
2- .رجلٌ أستَهُ : عظیمُ الاسْتِ ، إذا کان کبیر العجز (لسان العرب : ج 13 ص 495 «سته») .
3- .الفدمُ من الناس : العیی عن الحجّه والکلام مع ثقل ورخاوه وقلّه فهم (لسان العرب : ج 12 ص 450 «فدم») .
4- .الکلمه موقعها الرفع ، وهو إقواءٌ ؛ لأنّ القافیه مکسوره .
5- .الطبقات الکبری (الطبقه الخامسه من الصحابه) : ج 1 ص 516 .


1 / 14عُبَیده بن عَمْرو کِنْدی

(1)الطبقات الکبری (الطبقه الخامسه من الصحابه) :عبیده بن عَمْرو کِنْدی ، در رثای حسین بن علی علیه السلام و پسرش و یادکردِ شهادتِ آنها و سرنوشتِ قاتلان آنها ، چنین سروده است : قلب ، پس از پیری ، از اُمّ عامر ، نشاطی دوباره یافتولی گذر دوران ، آن را از او ، غافل ساخت و نیز کشته شدن کسی که در میان آدمیان ، بهترین نیا و پدر را داردآن گاه که افتخارات آدمیان ، به شماره در می آید . [به یاد آور] فراخوانیِ وی را از مردمِ سرگشته ، برای یاریامّا دیدیم که همگی ، از یاری اش روی گردان شدند. آنان ، یا کسانی بودند که بیعت خود را زیر پا نهادندیا این که در حضور امام علیه السلام ، سخن چینی کردند و نیرنگ در پیش گرفتند و چون او را دیدند، بر او نیزه زدندو شمشیر ، از نیام کشیدند و [او را] با بریدن رگ گردن کشتند. ای دیده! سرشکِ انبوه بیفشان و تمام اشک هایت رابر بهترینِ پیشینیان و حاضران ، ببار . بر پورِ علی علیه السلام و فرزند دختر محمّد صلی الله علیه و آله

پیامبرِ هدایتگر، و فرزند وصیّ (امامِ) مهاجر. از بنی تمیم ، گروهی علیه او هم داستان شدندو نیز خانواده پلیدی از خاندانِ کِلاب بن عامِر. و از قبیله وَهْبیل ، جمعی علیه او همدست شدندو دسته دیگری ، علیه او پیمان بستند . و نیز از ابان بن دارِم ، پنجاه مردِ کاملْ سالبر او حمله ور شدند ، مانند شیران تیزتاز و از هر محلّه ای ، برای کشتنِ او گِرد آمدندکسانی که اهل پیمان شکنی و افراطکاری و فخر فروشی بودند خدا، آتش درونم را [با انتقام گرفتن] از سِنان و مالکآرام کند، و [با انتقام گرفتن] از صاحب فتوا ، لَقیط بن یاسر ، و نیز از مُرّه عبدی و ابن مُساحِقو سوارکار اسبِ سفیدیال ، کعب بن جابر، و نیز از اَورقِ صَیدا و ابن مُوَزَّعو از بُجْرِ قبیله تَیمُ اللات و از مرد عامری و نیز از چند نفر حَضرَموتی و تَغْلِبیو نیز از مانعان آب در ماه گرم تابستان و از خَولی که خدا او را [به مرگ باعزّت] نکُشد و هانیو ثعلبه بزرگ سُرین و پسر تُباحِر! و خدا ، پسر اَبجَر را ایمن مَدارد ، تا وقتی کهکبوتری در شاخساری چشم نواز ، می خوانَد و نیز [ایمن مَدارد] آن کم فهمِ خودنما و آن کهبا تیر ، دارایی و مال او را نشانه گرفت و مهاجر را و پسر رُقاد را که از هشیاری اش بهره ای نگرفتو پسر یزید را با وجود آن همه نگهبان و نیز سردمدارانِ گم راهی عراق و دیگران رااعم از تَمیم و آن ملعون ، یعنی ابن زاجِر و آن حَنظَلی ها که تیرهایشان ، پیاپی بر چهره و پهلوی او فرود آمد و همه خاندان سعد بنِ مَذحِج،و آن پیسی زده پلید بدذات و جماعتی از طَی که بی شرمانه ، او را در میان گرفتندو جمعی از ما که درونی بد دارند و خَثعَمی ها که بر سرش فرود آمدندو آنها که با سلاح ، به دیدارش شتافتند و شَبِث که خدا، هرگز جانش را سالم نکند و ابن سعد که با شمشیری برّاق و بُرنده با او ، رو به رو شد!



1- .عبیده بن عمرو بَدائی کِنْدی، از خاندانِ بد بن حارث، از بهترین شاعران و شجاعان عرب، و در تشیّع و مهر ورزیدن به امام علی علیه السلام، شهره بوده است. وی از راویانِ قضایای مختار و از سربازانِ اوست.



1 / 15عُقبَهُ بنُ عَمرٍو السَّهمِیُّ (1)الأمالی للمفید عن إبراهیم بن داحه:أوَّلُ شِعرٍ رُثِیَ بِهِ الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ علیه السلام قَولُ عُقبَهَ بنِ عَمرٍو السَّهمِیِّ ، مِن بَنی سَهمِ بنِ عَوفِ بنِ غالِبٍ : إذَا العَینُ قَرَّت فِی الحَیاهِ وَأَنتُمُتَخافونَ فِی الدُّنیا فَأَظلَمَ نورُها مَرَرتُ عَلی قَبرِ الحُسَینِ بِکَربَلافَفاضَ عَلَیهِ مِن دُموعی غَزیرُها فَما زِلتُ أرثیهِ وأَبکی لِشَجوِهِویُسعِدُ عَینی دَمعُها وزفیرُها وبَکَیتُ مِن بَعدِ الحُسَینِ عَصائِباأطافَت بِهِ مِن جانِبَیها (2) قُبورُها سَلامٌ عَلی أهلِ القُبورِ بِکَربَلاوقَلَّ لَها مِنِّی سَلامٌ یَزورُها سَلامٌ بِآصالِ العَشِیِّ وبِالضُّحیتُؤَدّیهِ نَکباءُ (3) الرِّیاحِ ومورُها (4) ولا بَرِحَ الوُفَّادُ زُوَّارُ قَبرِهِیَفوحُ عَلَیهِم مِسکُها وعَبیرُها (5)



1- .هو عقبه بن عمرو السهمی، من بنی سهم بن عوف بن غالب وهو أوّل من رثی الحسین بهذه الأبیات (راجع : أعیان الشیعه: ج 8 ص 146 و ج 1 ص 168).
2- .فی الأمالی للطوسی : «من جانبیه» ، والظاهر أنّه الصواب .
3- .النّکباءُ : کل ریح ، أو من الرّیاح الأربع انحرفت ووقعت بین ریحین (تاج العروس : ج 1 ص 450 «نکب») .
4- .المورُ : الغبار المتردّد فی الهواء ، وقیل : هو التراب تثیره الریح (تاج العروس : ج 7 ص 496 «مور») .
5- .الأمالی للمفید: ص 324 الرقم 9 ، الأمالی للطوسی : ص 93 الرقم 143 ، مثیر الأحزان : ص 83 وفیه «عقبه بن عمر السهمی» ، بحار الأنوار : ج 45 ص 242 الرقم 1 ؛ مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 2 ص 152 وفیه «عقبه بن عمیق السهمی» ، تذکره الخواص : ص 270 وفیه «ابو الرّمح او عقبه بن عمرو العبسی» .


1 / 15عُقْبه بن عمرو سَهمی

(1)الأمالی، مفید به نقل از ابراهیم بن داحه : نخستین سروده ای که در رثای امام حسین علیه السلام گفته شد، شعر عُقبه بن عمرو سهمی، از بنی سهم بن عوف بن غالب است : آن گاه که چشم آدمی ، در زندگی روشن شود و شمادر دنیا ، هراسانید ، نورِ آن به تاریکی خواهد گرایید. در کربلا ، به دیدار مرقد حسین علیه السلام رفتمو از دیدگانم ، اشک های فراوانی برای او سرازیر شد. همچنان به خاطر مصیبتش ، او را می ستودم و می گریستمو اشک و ناله ، چشمانم را یاری می کرد. پس از حسین علیه السلام ، بر کسانی گریستم کهمرقدهایشان ، گِرداگردِ او را فرا گرفته است. سلام بر صاحبان قبرهای کربلا و اندک است درود من که به زیارتش می رود ؛ سلامی در هنگام غروب و در چاشتکه نسیم در هوا ، آن را دَمادَم می رساند. زائرانِ تازه رسیده قبر اوهمچنان در معرض وزش مُشک و عبیرِ آن بارگاه اند .

.

1- .عُقْبه بن عمرو سَهْمی، از بنی سهم بن عوف بن غالب، نخستین کسی است که در رثای امام حسین علیه السلام، شعر گفت. این ابیات، همان سروده اوست. در منابع، نام وی، مختلف بیان شده: در مثیر الأحزان، «عُقْبه بن عمر سهمی» آمده است، در مقتل الحسین خوارزمی، «عقبه بن عمیق سهمی» آمده است و در تذکره الخواصّ، «عقبه بن عمرو عبسی» ثبت شده است.


1 / 16الفَضلُ بنُ عَبّاسِ بنِ عُتبَهَ (1)کشف الغمه:قالَ الفَضلُ بنُ عَبّاسِ بنِ عُتبَهَ (2) بنِ أبی لَهَبٍ ، یَرثی مَن قُتِلَ مَعَ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ علیه السلام یَعنی مِن أهلِهِ : أعَینَیَّ إن لا تَبکِیا لِمُصیبَتیفَکُلُّ (3) عُیونِ النّاسِ عَنِّیَ أصبَرُ أعَینَیَّ جودا (4) مِن دُموعٍ غَزیرَهٍفَقَد حَقَّ إشفاقی وما کُنتُ أحذَرُ بَکیتُ لِفَقدِ الأکرَمینَ تَتابَعوالِوَصلِ المَنایا دارِعونَ وحُسَّرُ 5 مِنَ الأَکرَمینَ البیضِ مِن آلِ هاشِمٍلَهُم سَلَفٌ مِن واضِحِ (5) المَجدِ یُذکَرُ مَصابیحُ أمثالُ الأَهِلَّهِ إذ هُمُلَدَی الجودِ أو دَفعِ الکَریهَهِ أبصَرُ بِهِم فَجَعَتنا وَالفَواجِعُ کَاسمِهاتَمیمٌ وبکرٌ وَالسَّکونُ وحِمیَرُ وهَمدانُ قَد جاشَت عَلَینا وأَجلَبَتهَوازِنُ فی أفناءِ قَیسٍ وأَعصُرُ وفی کُلِّ حَیٍّ نَضحَهٌ مِن دِمائِنابَنی هاشِمٍ یَعلو سَناها ویُشهَرُ فَلِلّهِ مَحیانا وکانَ مَماتُناوللّهِِ قَتلانا تُدانُ وتُنشَرُ لِکُلِّ دَمٍ مَولیً وَمَولی دِمائِنابِمُرتَقَبٍ یَعلو عَلَیکُم ویَظهَرُ فَسَوفَ یَری أعداؤُنا حینَ نَلتَقیلِأَیِّ الفَریقَینِ النَّبِیُّ المُطَهَّرُ (6)



1- .الفضل بن العبّاس بن عتبه بن أبی لهب الهاشمی. کان أحد شعراء بنی هاشم وفصحائهم، هاشمیّ الأبوین، کان معاصرا للفرزدق والأحوص. توفّی فی حدود سنه (90 ه) أو حدود (95 ه) فی خلافه الولید بن عبد الملک. (راجع: تاریخ دمشق: ج 48 ص 335 والدرجات الرفیعه: ص 556 وأعیان الشیعه: ج 8 ص 406 والأعلام: ج 5 ص 150).
2- .فی المصدر : «عقبه» ، والصواب ما أثبتناه .
3- .فی المصدر : «وکلّ» ، والتصویب من أدب الطفّ .
4- .فی المصدر : «جودی» ، والتصویب من أدب الطفّ .
5- .فی المصدر : «واضع» ، والتصویب من أدب الطفّ .
6- .کشف الغمّه: ج2 ص 270 ، أدب الطفّ : ج 1 ص 126 .



1 / 16فضل بن عبّاس بن عُتْبه

(1)کشف الغمّه :فضل بن عبّاس بن عُتبه (2) بن ابی لَهَب ، دررثای شهیدانِ کشته شده از خاندان امام حسین علیه السلام ، چنین سرود : ای چشمانم! اگر در مصیبت وارد شده بر من ، گریه نکنیدچشمان تمام مردم، شکیباتر از شما خواهند بود. ای چشمانم! اشک هایی انبوه ، فرو ریزیدکه دلسوزی من ، درست است و من ، متوجّه نبودم. برای مرگِ گرامیانی گریستم که در پیِ هم ، روی آوردندبرای رسیدن به شهادت ، زره به تن و با سرِ بی خُود ؛ (3) همان ها که از کرامتمندانِ پاکِ آل هاشم بودندو نیاکانی دارند که در رادمردی ، شُهره اند . چراغ های تابانی که به مهتابْ ماننده اند ؛ زیرادر دهش و زدودنِ اندوه ، بیناترند. فاجعه آنان به ما وارد شدو عاملان این فاجعه ، تَمیم و بکر و سَکون و حِمْیَرند و هَمْدان ، به ما خشم ورزیدو هوازِن را در کنار آل قیس و اَعصُر ، فرا خواند. هر قبیله ای، شرکت جُست، در ریختن خون مابنی هاشم که مجدش می درخشد و آوازه اش ، همواره رو به فزونی است . زندگی و مرگ ما ، در راه خداوند است،کشته های ما ، به خداوند ، تقدیم می شوند و برانگیخته می شوند. هر خونِ ریخته ای، خواهانی دارد و خونخواه مادر کمین است و بر شما ، چیره می شود و آشکار خواهد گشت. به زودی ، دشمنانِ ما، آن گاه که با آنها رو در رو می شویم ، خواهند دیدکه پیامبر مطهّر ، از آنِ کدام یک از ماست. (4)

.

1- .فضل بن عبّاس بن عُتبه بن ابی لهب هاشمی، یکی از شعرا و فصیحان بنی هاشم بود که هم از جانب مادر و هم پدر، هاشمی بود. وی هم روزگار با فَرَزدَق و احوص بوده است. او در حدود سال 90 و به قولی، سال 95 هجری، در دوران خلافت ولید بن عبد الملک در گذشت.
2- .در متن مصدر، «عُقبه» است که آن را بر اساس دیگر منابع، تصحیح کردیم .
3- .در متن مصدر اشکالاتی بود که ما آن را از ادب الطف ، تصحیح نمودیم .
4- .این متن، در مصدر، با اشکالاتی همراه بود که آنها را بر اساس کتاب أدب الطفّ، تصحیح کردیم.



1 / 17ما رُوِیَ عَن بَناتِ عَقیلٍالأمالی للمفید عن أبی هیاج عبد اللّه بن عامر :لَمّا أتی نَعیُ الحُسَینِ علیه السلام إلَی المَدینَهِ ، خَرَجَت أسماءُ بِنتُ عَقیلِ بنِ أبی طالِبٍ رَضِیَ اللّهُ عَنها فی جَماعَهٍ مِن نِسائِها ، حَتَّی انتَهَت إلی قَبرِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله فَلاذَت بِهِ ، وشَهَقَت عِندَهُ ، ثُمَّ التَفَتَت إلَی المُهاجِرینَ وَالأَنصارِ وهِیَ تَقولُ : ماذا تَقولونَ إن قالَ النَّبِیُّ لَکُمیَومَ الحِسابِ وصِدقُ القَولِ مَسموعُ خَذَلتُمُ عِترَتی أو کُنتُمُ غُیَباوَالحَقُّ عِندَ وَلِیِّ الأَمرِ مَجموعُ أسلَمتُموهُم بِأَیدِی الظّالِمینَ فَمامِنکُم لَهُ الیَومَ عِندَ اللّهِ مَشفوعُ ما کانَ عند غَداهَ الطَّفِّ إذ حَضرواتِلکَ المَنایا ولا عَنهُنَّ مَدفوعُ قالَ : فَما رَأَینا باکِیا ولا باکِیَهً أکثَرَ مِمَّا رَأَینا ذلِکَ الیَومَ . (1)

.

1- .الأمالی للمفید : ص 319 الرقم 5 ، الأمالی للطوسی : ص 89 الرقم 139 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 116 نحوه ، بحار الأنوار : ج 45 ص 188 الرقم 34 .